هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
ازدماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک وغصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سرزلفت پیوند
تاابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
******
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
*******
هرکه خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وزپی ایشان نرود
No comments:
Post a Comment