Saturday, October 16, 2010

Molana_Ghazal_1725


نگفتمت مرو آن جا كه آشنات منم
در اين سراب فنا چشمه حيات منم
وگر به خشم روي صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آيي كه منتهات منم
نگفتمت كه به نقش جهان مشو راضي
كه نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت كه منم بحر و تو يكي ماهي
مرو به خشك كه درياي باصفات منم
نگفتمت كه تو را رهزنند و سرد كنند
كه آتش و تبش و گرمي هوات منم
نگفتمت كه صفت‌هاي زشت در تو نهند
كه گم كني كه سرچشمه صفات منم
نگفتمت كه مگو كار بنده از چه جهت
نظام گيرد خلاق بي‌جهات منم                   
اگر چراغ دلي دانك راه خانه كجاست
وگر خداصفتي دانك كدخدات منم


No comments:

Post a Comment