Saturday, October 16, 2010

Sadi_Ghazal _414

اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی بر افشانم
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتاد
توصبر ازمن توانی کردو من صبر از تو  نتوانم
***
دلم صد بار می گوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده می افتد بر آن بالای فتانم
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
وگر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم

No comments:

Post a Comment